مرگ همیشه در کمین ماست، با این حال افراد سعی میکنند از فکر کردن درباره آن بگریزند. دو شاهد بر این مدعا، توفیق مراقبتهای ضد پیری پوست و نقش روزافزون بیمارستانها در زنده نگهداشتنِ بیماران روبهموت است. درست است که برخی فرهنگها سعی میکنند از بهذهنآوردنِ مرگ طفره بروند، اما بعضی دیگر شیفته مطالعه آن هستند. جالب است بدانید مکتب فکری نیز وجود دارد که تخصصش زمینه مرگ و مردن و فرآیندهایش است. این مکتب به تنتالوژی یا اصطلاح معادل فارسی آن «مرگشناسی» معروف است.
مرگشناسی میگوید: انسان در تلاشش برای گول زدن خودش مبنی بر این که مرگی در کار نیست، باعث شده این مفهوم در ذهنش جزءجزء گردد. شوربختانه، رودررو نشدن با مرگ حتمی موجب میگردد که در زمانِ ناگزیرِ درک آن احساس کنیم در کمینش افتادهایم. بدتر این که دیگر نمیتوانیم به بهترین وجهی که بایدوشاید گذران عمر کنیم. مرگشناسان اعتقاد دارند: کسی میتواند بیشترین بهره را از زندگی برگیرد که با مرگش کنار آمده باشد.
در اوایل قرن بیستم میلادی، مرگ بخش شفاف و پذیرفتهشده زندگی مردم (غرب) بود. وقتی کسی میمرد، جسدش را روی کاناپه یا تختش در اتاق پذیرایی میگذاشتند و عجیبتر این که خانواده به راحتی مشغول صرف وعده روزانه میشد! اعضای خانواده در جوار جنازه عزیزانشان میخوابیدند. عکسهایی هم از آن دوران به جا مانده که در برخی از آنها مشخص است خواستهاند چشمان جنازه باز باشد تا تلقی زنده بودن را القا نماید.
البته قرار نبود زندگان در جوار مردگان روزگار بگذرانند و این همجواری تنها برای چند روز قبل از مهیا شدن مراسم تدفین بود. اینگونه بود که خردسالان آن زمان، مرگ را در اجتماع شناخته و بعدها راحتتر با آن کنار میآمدند.
اما پرسش اینجاست: چرا پذیرفتن مرگ برای بسیاری دشوار است؟ یکی از دلایل قطعا «هراس از عنصر ناشناخته» است، اما نکته باریکتر از مو در گسترش پزشکی نوین نهفته است.
یک قرن پیش کسی که سرطان داشت، میمرد. اما این فرد با فناوریهای پزشکی روز، بخت بیشتری برای زنده ماندن دارد. همینطور شد که برخی علم پزشکی را ناجی خود در برابر مرگ یافته و پذیرش این که روزی باید بمیرند برایشان دشوار شده است.
در مطلبی دیگر از دستگاهی خواهیم گفت که ظاهرا همه درد و رنج جان دادن را از پیش رو برمیدارد، اما تا این جا میتوان با کارشناسان حوزه روانشناسی موت همعقیده بود که بدترین نوع مرگ همانا به سر آوردن زندگی حقیر و بهحسابنیامدنی است.
ادامه دارد…